باید بری ادامه مطلب، راه نداره :|
صبح زود بود
با ذوق از خواب پا شد، مثل همه ی روز های دیگه
رفت حموم
با وسواس لباساشو انتخاب کرد
یه لباس گل منگلی قرمز پوشید که آستین نداشت
و یه دامن کوتاه که تا رو زانوهاش میومد